منیژه رضوان

تلگرام :kerkere_nime_baz

تبلیغات تبلیغات

احمدک

یکبارم در دوران اینترنی توی دانشکده پزشکی و بیمارستان ما دخترا قرار گذاشتیم زندگیمون رو وارد فاز هیجان کنیم با بچه ها گفتیم هر کدوم سعی کنیم به یک رزیدنتی، دکتری، دانشجوی سال بالایی اونقدر فکر کنیم تا عاشقش بشیم و اینا ... آقا منم یک رزیدنت سال ۳ ارتوپدی رو بهش اونقدر فکر کردم و فکر کردم تا اونجا که هر وقت میدیدمش خنده م میگرفت کم کم دلمم براش داشت تنگ میشد و ... مامانم یک ضرب المثل داره که میگه: احمدک نه دردی داشت نه بیماری سوزنی به خود می زد و می نالید!
ادامه مطلب

باتری

غمگین بودم و نوزدهم خرداد ماه ۱۴۰۴ بود برای همین باتری ساعت را درآوردم که زمان را متوقف کرده باشم ساعت روی پنج و چهل و پنج دقیقه و ده ثانیه متوقف شد باتری را در رادیو گذاشتم ساعت دوباره کار کرد بلافاصله باتری را از رادیو خارج کردم ساعت متوقف شد باتری را در چراغ قوه گذاشتم ساعت دوباره شروع به کار کرد باتری را در چاه توالت انداختم نیمه شب صدای تیک تاک ساعت به گوشم رسید که بوی فاضلاب میداد باتری دیگری را سر و ته در ساعت گذاشتم زمان به عقب برگشت شب عصر صبح ۱۸
ادامه مطلب

وبلاگ های پیشنهادی

جستجو در وبلاگ ها